ارشیاخورشید سرزمین زندگیمان

این روزا دیگه کم آوردم

ارشیا جون دیگه این روزا واقعا خیلی کلافه ام  دیگه کم آوردم دارم میمیرم از شانس بد بابا دو سال پیش که دیسک کمرش رو عمل کرده بود خیلی بهتر شده بود دیگه اصلا درد نداشت ولی یه هویی دوباره درد کمرش شروع شد و روز از نو وروزی از نو دوباره روز به روز دردش شدت گرفت و من مجبور شدم بعد از ظهر ها هم برم مغازه و هم جای بابا کار کنم هم جای خودم شب که میشه انقدر خسته میام و ناهار فردا رو درس میکنم  دارم از خستگی میمیرم از طرفی هم غصه بابا رو میخورم خدا کنه هر چه  زودتر خوب بشه و بیاد سر کارش مغازه هیچ کس جای بابا رو نمیده فعلا دکتر قبلیش که عملش کر...
29 خرداد 1393
1